سلانه

سلانه

تمامی شعرهایی که در این وبلاگ نوشته میشن ، سروده ی خودمه ، لطفا در صورت استفاده از آثار درجِ منبع فراموش نشه
سلانه

سلانه

تمامی شعرهایی که در این وبلاگ نوشته میشن ، سروده ی خودمه ، لطفا در صورت استفاده از آثار درجِ منبع فراموش نشه

این ناز ، کشیدن دارد....

ناز تا میکنــــــــــــــی این ناز کشیدن دارد
سرزنش می شنــــــــــوم ، باز کشیدن دارد
تارِ مـوهایِ تو هر وقت کــــــه بیرون باشد
دستِ مضراب بر این ســـــــاز کشیدن دارد
تنِ سوزانِ تو خورشیدِ ســـــرِ ظهرِ جنوب
گرمیِ جاده ی اهواز کشیـــــــــــــدن دارد
چشمهایت پر راز است نهفتـــــــــن تا کی؟
بار سنگینیِ ایــــــــــــــن راز کشیدن دارد
.....
هیچ کس نیست بداند که چــرا اینهمه سـال
دردِ این خانه برانداز کشیـــــــــــدن دارد؟
او خودش بحرِ طویـل است ، قلم کم آورد
زجر از این قافیه پرداز ، کشیــــــدن دارد

مگر آدم کشی پاداش یا تشویق می خواهد؟....

مگر آدم کشی پاداش یا تشویــــــــــــق می خواهد؟
دو چشمت قاتل است و این مگر تحقیق می خواهد؟
چنان غرقِ مرکب کرده ای چشـــــــــــم سیاهت را
دل هر خوشنویسی مشقِ نستعلیـــــــــق می خواهد
تو محکومی ولی افسوس مــــــا زندانی ات هستیم 
تو آدم کشته ای حُکمت مگر تصدیــــــق میخواهد؟
دلم می سوزد از رسمـت ، که هرکـس را نبوسیدی
پس از تو بوسه را دیـگر ، فقط از تیـغ می خواهد
کم آوردم هوایـــت را ، دلم زخمیست ، مدتـــهاست
هوای بستــــــــه ی آماده ی تزریق میخــــــــواهد

سبک شناسی

لب شیـــریــــــــــنِ تو آنــــــــقدر نباتش خوب است

که چنین سبکِ خراسان به لبت مدـیون است

سبک هندی چه کنــــد تاجِ دو ابـــــرویت را

که از این تاج ، محل های زیادی خون است

اهلی کردن یعنی چه...

وحشی شدنش قضیـه را مشکل کرد

آرام نشست ،  یک کمی دل دل کرد

تا باد نشست لایِ مـــــــــوهایِ پسر

اهلی شد و روباه شـدن را ول کرد

گوشه ی شکسته

شیشه ها هم دلشان لک زده از دوریِ تو

روزگاری تو فقط بودی و من حـــــــــوریِ تو


نیستی حیف ولی باز هنـــــــوزم که هنوز

سینِ من می زند از سینه ی سنتوریِ تو


در و دیوار که سهل است بیـــــا خوب ببین

بیقرار است در این باغچه شیپـــــــوریِ تو


لحظه ی رفتنتان هــــم که خدا شاهد بود

بوی گُـل پخش شــــــــد از پیکرِ کافوریِ تو


سازِ رفتن که زدی ، کوک شدی ، پیدا بود

که شکسته است مقامِ دلِ مــــاهوریِ تو


چه کسی بود که حتی به خیالـش برسـد

مرگ ، من را بکند وصله ی ناجـــــوریِ تو؟