چندتا تک بیتی دارم ، نمیدونم آیا میتونن یه روزی غزل بشن و از تنهایی در بیان !
........
گفتی : "بخدا آخـــــــــر اسفنــــد می آیم"
سی روزه شد اسفند که شابید تو بیایی
........
تو تا برخاستی دیدم که اسرافیل نجوا کرد :
"قیامت زودتر از آنچه میگفتنــــــد برپا شد "
........
عکست...حواسم پرتِ این سه در چهار است
باید نمـــــــــــــــاز احتیاطــــــــم را بخوانــــــــم
........
بیهوده
نگردید به تکرار در این شهر ....... تو
خندیدی و بعد گفتی سلام ....... با
این منِ بیچاره تعارف نکــــن اینقدر ....... عالِمی
نیست که حتی بنویسد یک خط ........ حق
است ما از "کف" دهیم این زندگی را ........ میل
یا زنجیر یا کباده میخــــواهی چه کار؟ ......... همه
ی فتنه و لشکر کشی و جنگ و جدل ........ رفتم و
شعـــــر شدم بعد تـو در قالب قبر :
او طرز نگاهش به خـدا شعبه ندارد
لغت نامه ی دهـخـــدا لال شد
الحق که مزاحــم شدنت نقطه ندارد!
بر نگاهِ پر از آشـــــوبِ شما تفسیــــــری!
تقدیر وقتی در "کفِ" فنجــــانِ قهـوه است
ای که راه انداخت چشمانت هزاران معرکه
بر سر تاج دو ابــروی شمـــــــــا بوده و بس
قطعه ی
پنج ، ردیف سه
، بهشت زهرا