از دستِ چشمهای تــــو باید چـکار کرد؟
بایـــــد شکار بود،نبایـــــد شکار کـــــرد
باید به آن خدا که تو را خلق کرده است
روزی هـــزار بار فقط افتـخــــار کـــرد
ایمــــانِ زاهـــــدانِ خداترسِ شهــــر را
چشمت به یک اشاره چه بی اعتبار کرد
باید که صادقانه تو را سمتِ خـود کشید؟
یا حقه های تازه تـــــری را سوار کرد؟
گفتی نگاه میکنی ام ... بعــــــــدِ سالها...
چشمت مرا دوباره که چشم انتظار کرد...
از دستِ چشمهایِ تو باید چـــکار کرد؟
باید فرار کرد...نبایــــد فـــــــرار کرد؟