سلانه

سلانه

تمامی شعرهایی که در این وبلاگ نوشته میشن ، سروده ی خودمه ، لطفا در صورت استفاده از آثار درجِ منبع فراموش نشه
سلانه

سلانه

تمامی شعرهایی که در این وبلاگ نوشته میشن ، سروده ی خودمه ، لطفا در صورت استفاده از آثار درجِ منبع فراموش نشه

تک بیت دوم

نفرین به من اگر به شبِ سرنوشت خویش

قدرِ تو را ندانـــــــــم و قــــرآن به ســـر بَرَم

تک بیت یکم

هر یک به کار خویش اساتید خبره ایم

او فخر می فروشـــــد و من ناز میخرم

باید چکار کرد؟؟؟....

از دستِ چشمهای تــــو باید چـکار کرد؟
بایـــــد شکار بود،نبایـــــد شکار کـــــرد
باید به آن خدا که تو را خلق کرده است
روزی هـــزار بار فقط افتـخــــار کـــرد 
ایمــــانِ زاهـــــدانِ خداترسِ شهــــر را
چشمت به یک اشاره چه بی اعتبار کرد
باید که صادقانه تو را سمتِ خـود کشید؟
یا حقه های تازه تـــــری را سوار کرد؟
گفتی نگاه میکنی ام ... بعــــــــدِ سالها...
چشمت مرا دوباره که چشم انتظار کرد...
از دستِ چشمهایِ تو باید چـــکار کرد؟
باید فرار کرد...نبایــــد فـــــــرار کرد؟

شهر زلزله خیز....

غزل بهانه ی خوبی است ، فرصتی ناچیـــــز
برای من که از انبوه غم شدم لبریـــــــــــــــز
ملال نیست به جز دوری ات گلـــــــــــــم اما
چقدر زندگی ام بی تو شد ملال انــــــــــــگیز
چه لرزه های مهیبی به جان مـــــــــــن افتـاد
دوباره زلزله افتــــــاد دوره در تبریـــــــــــز
چهار شــــــــــانه گرفتنــــــــد زیر تابــــوتت 
چهارشانه ی من خـــــــواب رفته ای ؟ برخیز
چقدر بوسه به پیشانـــــــــــــــــی ات زدم اما
امان نمیدهد اینبار شهــــــــــــــــرِ زلزله خیز
خیال میکنم این خواب ، خواب پاییــزی است
امان از اینهمه خواب و امان از این پایــیــــز

تک بیتی

چندتا تک بیتی دارم ، نمیدونم آیا میتونن یه روزی غزل بشن و از تنهایی در بیان !

........

گفتی : "بخدا آخـــــــــر اسفنــــد می آیم"

سی روزه شد اسفند که شابید تو بیایی


........


تو تا برخاستی دیدم که اسرافیل نجوا کرد :

"قیامت زودتر از آنچه میگفتنــــــد برپا شد "


........


عکست...حواسم پرتِ این سه در چهار است

باید نمـــــــــــــــاز احتیاطــــــــم را بخوانــــــــم


........


بیهوده نگردید به تکرار در این شهر
او طرز نگاهش به خـدا شعبه ندارد


.......


تو خندیدی و بعد گفتی سلام
لغت نامه ی دهـخـــدا لال شد


.......


با این منِ بیچاره تعارف نکــــن اینقدر
الحق که مزاحــم شدنت نقطه ندارد!


.......


عالِمی نیست که حتی بنویسد یک خط
بر نگاهِ پر از آشـــــوبِ شما تفسیــــــری!


........


 

حق است ما از "کف" دهیم این زندگی را
تقدیر وقتی در "کفِ" فنجــــانِ قهـوه است


........


میل یا زنجیر یا کباده میخــــواهی چه کار؟
ای که راه انداخت چشمانت هزاران معرکه


.........


همه ی فتنه و لشکر کشی و جنگ و جدل
بر سر تاج دو ابــروی شمـــــــــا بوده و بس


........


رفتم و شعـــــر شدم بعد تـو در قالب قبر :
قطعه ی پنج ، ردیف سه ، بهشت زهرا