از دستِ چشمهای تــــو باید چـکار کرد؟
بایـــــد شکار بود،نبایـــــد شکار کـــــرد
باید به آن خدا که تو را خلق کرده است
روزی هـــزار بار فقط افتـخــــار کـــرد
ایمــــانِ زاهـــــدانِ خداترسِ شهــــر را
چشمت به یک اشاره چه بی اعتبار کرد
باید که صادقانه تو را سمتِ خـود کشید؟
یا حقه های تازه تـــــری را سوار کرد؟
گفتی نگاه میکنی ام ... بعــــــــدِ سالها...
چشمت مرا دوباره که چشم انتظار کرد...
از دستِ چشمهایِ تو باید چـــکار کرد؟
باید فرار کرد...نبایــــد فـــــــرار کرد؟
غزل بهانه ی خوبی است ، فرصتی ناچیـــــز
برای من که از انبوه غم شدم لبریـــــــــــــــز
ملال نیست به جز دوری ات گلـــــــــــــم اما
چقدر زندگی ام بی تو شد ملال انــــــــــــگیز
چه لرزه های مهیبی به جان مـــــــــــن افتـاد
دوباره زلزله افتــــــاد دوره در تبریـــــــــــز
چهار شــــــــــانه گرفتنــــــــد زیر تابــــوتت
چهارشانه ی من خـــــــواب رفته ای ؟ برخیز
چقدر بوسه به پیشانـــــــــــــــــی ات زدم اما
امان نمیدهد اینبار شهــــــــــــــــرِ زلزله خیز
خیال میکنم این خواب ، خواب پاییــزی است
امان از اینهمه خواب و امان از این پایــیــــز
چندتا تک بیتی دارم ، نمیدونم آیا میتونن یه روزی غزل بشن و از تنهایی در بیان !
........
گفتی : "بخدا آخـــــــــر اسفنــــد می آیم"
سی روزه شد اسفند که شابید تو بیایی
........
تو تا برخاستی دیدم که اسرافیل نجوا کرد :
"قیامت زودتر از آنچه میگفتنــــــد برپا شد "
........
عکست...حواسم پرتِ این سه در چهار است
باید نمـــــــــــــــاز احتیاطــــــــم را بخوانــــــــم
........
بیهوده
نگردید به تکرار در این شهر ....... تو
خندیدی و بعد گفتی سلام ....... با
این منِ بیچاره تعارف نکــــن اینقدر ....... عالِمی
نیست که حتی بنویسد یک خط ........ حق
است ما از "کف" دهیم این زندگی را ........ میل
یا زنجیر یا کباده میخــــواهی چه کار؟ ......... همه
ی فتنه و لشکر کشی و جنگ و جدل ........ رفتم و
شعـــــر شدم بعد تـو در قالب قبر :
او طرز نگاهش به خـدا شعبه ندارد
لغت نامه ی دهـخـــدا لال شد
الحق که مزاحــم شدنت نقطه ندارد!
بر نگاهِ پر از آشـــــوبِ شما تفسیــــــری!
تقدیر وقتی در "کفِ" فنجــــانِ قهـوه است
ای که راه انداخت چشمانت هزاران معرکه
بر سر تاج دو ابــروی شمـــــــــا بوده و بس
قطعه ی
پنج ، ردیف سه
، بهشت زهرا